ژاك: مربا فروش
آقاي لاسوش: مامور ماليات
ل. گفتي بيست خمره مربا توليد كرده اي؟
ژ. بله، با تلاش و مراقبت مستمر.
ل. لطف كن و شش تا از بهترين هايش را به من بده.
ژ. شش تا از بيست تا؟ خداي بزرگ! نابود خواهم شد. لطفا به من بگوييد آقا، براي چه مي خواهيدشان؟
ل. اولين شان به طلب كاران دولت تعلق خواهد گرفت. وقت كسي مقروض باشد، مسلما نمي تواند به راحتي بهره آن را هم بپردازد.
ژ. پس چه بر سر اصل پول آمده است؟
ل. داستان اش خيلي طولاني تر از آن است كه حالابتوانم نقل كنم. يك بخشي از آن صرف تهيه جنگ افزار شد كه زيباترين آتش ها را در اين جهان برافروخت. بخشي ديگر صرف پرداخت به مرداني شد كه در حمله به كشورهاي بيگانه مجروح و معلول شده بودند. بعد، وقتي همين مخارج سبب تهاجم متقابل آنها به ما شد، دشمن محترم ما راضي نبود كه بدون دريافت مبالغي غرامت از كشورمان خارج شود و خب اين پول غرامت هم قرض گرفته شد.
ژ. و حالااينها چه نفعي براي من دارد؟
ل. مي تواني مغرور و سربلند باشي.
ژ. و براي فرزندانم خانه و كاشانه اي ويران و تلنباري از بدهي بر جاي بگذارم، اما به هر صورت بازپرداخت بدهي ها واجب است، هرچند كه مبالغ آن صرف امور بيهوده شده باشد. به اين صورت يكي از خمره ها را مي فهمم چرا مي خواهي، اما آن پنج تاي ديگر چطور؟
ل. يكي ديگر صرف هزينه خدمات مي شود، پرداخت حقوق قضات كه از مالكيت تو در برابر همسايه ات دفاع مي كند، پليس كه از تو در مقابل دزدي و چپاول محافظت مي كند، كارگراني كه برايت جاده مي سازند، معلماني كه فرزندانت را تربيت مي كنند و سرانجام حقوق من بنده خدمتگزار، كه طبعا نمي شود انتظار داشت بي مواجب زندگي كنم.
ژ. قبول، خدمت در برابر خدمت كاملامنصفانه است و در برابر اين يكي چيزي نمي توانم بگويم. هرچند قطعا ترجيح مي دهم كه خودم شخصا حقوق معلم و نظاير اينها را بپردازم، اما حالابحثي ندارم. اين از خمره دوم، اما بازهم چهار خمره ديگر باقي مي ماند.
ل. مي تواني دو خمره را هم به حساب كمك ناچيزت به ارتش و نيروي دريايي بگذاري، اين طور نيست؟
ژ. البته! افسوس كه بيش از اين از من برنمي آيد. هزينه اندكي است به نسبت آن دو خدمتي كه پيش تر گفتي و دو فرزند عزيز مرا از من گرفته اند.
ل. تعادل قوا بايد حفظ شود.
ژ. آيا همين تعادل حفظ نمي شد اگر همه كشورهاي اروپايي تصميم مي گرفتند يك چهارم يا يك دوم از نيروهاي نظامي شان بكاهند؟ هم پولمان حفظ مي شد و هم فرزندانمان. تنها لازمه اش اين است كه به فهمي مشترك برسيم.
ل. بله، اما فهم مشترك حاصل شدني نيست.
ژ. از همين است كه متحير مي شوم، چون همگي از دردي مشترك رنج مي بريم.
ل. مسووليت بخشي از آن بر گردن خودت است ژاك.
ژ. دستم انداخته اي آقاي لاسوش؟ من چه نقشي در اين ميان مي توانم داشته باشم؟
ل. در انتخابات به چه كسي راي دادي؟
ژ. به يك ژنرال شجاع كه به زودي مارشال خواهد شد اگر خدا به او ياري كند.
ل. و حيات اين ژنرال وابسته به چيست؟
ژ. حتما به شش خمره مرباي من؟
ل. چه اتفاقي مي افتاد اگر او در جهت كاهش توان نظامي گام برمي داشت؟
ژ. به جاي مارشال شدن مجبور به اعلام بازنشستگي مي شد.
ل. حالامتوجه نقش خودت شدي؟
ژ. اگر اجازه بدهي به سراغ پنجمين خمره برويم.
ل. آنكه ديگر مال الجزاير است.
ژ. الجزاير؟ و آن وقت چه خدمتي آنها به من مي كنند در مقابل بخشش محصولي كه براي توليدش اينقدر زحمت كشيده ام؟
ل. هيچ خدمتي؛ اين محصول به دست ساكنان آنجا نمي رسد، بلكه به دست مسوولان فرانسوي كه آنجا مشغول خدمتند، سپرده مي شود.
ژ. و آنها چه كاري براي من مي كنند؟
ل. آنها حمله و غارت مي كنند و بعد خودشان آسيب مي بينند؛ مي كشند و كشته مي شوند؛ مريضي هاي لاعلاج مي گيرند و به بيمارستان مي روند؛ براي الجزايري ها جاده و بندر و دهكده مي سازند و براي همه اينها به كمك تو احتياج دارند.
ژ. خداي من! من هرگز زير بار اين يكي نخواهم رفت. من زحمت بكشم كه براي آنها جاده بسازيد! در حالي كه همين اطراف به زحمت يك جاده سالم پيدا مي شود. بندر براي آنها بسازيد وقتي بنادر خودمان به اين حال و روز هستند. فرزندان مرا بگيريد و براي شكنجه آفريقايي ها به آنجا بفرستيد! به فقراي يونان و مالت كمك كنيد، در حالي كه ما خودمان اينجا فقراي بسياري داريم!
ل. فقر! بله، كشور را از جمعيت اضافه خالي مي كنيم.
ژ. و بعد به ما مي گوييد كه سرمايه لازم براي زندگي شان را از اينجا به الجزاير بفرستيم!
ل. اما توجه كن كه با اين كار به استوار ساختن پايه هاي يك تمدن پرشكوه كمك مي كني، تمدن را به آفريقا مي بري و در نتيجه افتخاري ابدي نصيب كشورت مي كني.
ژ. شما شاعريد آقاي لاسوش. من يك مربافروش ساده ام و از اجابت تقاضاي شما سر باز مي زنم.
ل. فراموش نكن كه تا يك هزار سال ديگر تلاش هاي كنوني تو صدها برابر منفعت و بازدهي خواهد داشت.
ژ. و در اين ميان سال به سال بايد ماليات بيشتري بپردازم! از يك خمره شروع شد تا حالاكه به شش خمره رسيده است. من همچنان از تقاضاي شما سرباز مي زنم.
ل. براي اعتراض ديگر خيلي دير شده است. نماينده خود شما تمام مبلغي كه من از شما درخواست مي كنم را تاييد كرده است.
ژ. راست مي گوييد. نفرين بر آن انتخاب من! بي شك در انتخاب او به عنوان نماينده خود به گناهي نابخشودني مرتكب شده ام. آخر چه شباهتي هست ميان يك ژنرال و يك مربا فروش؟
ل. البته اشتراكاتي وجود دارد. مثلاهمين توليدات شما كه او آنها را به نام خودش درآورده.
ژ. حق داريد كه به من بخنديد آقاي لاسوش، شايسته تمسخر هستم، اما منطقي باشيد. حداقل پنج خمره ببريد. بهره بدهي ها را گرفته ايد، همچنين هزينه خدمات و مخارج جنگ در آفريقا! ديگر چه مي خواهيد؟
ل. جروبحث كردن با من بيهوده است. نظرات را با ژنرال در ميان بگذاريد. در حال حاضر ديگر كاري نمي شود كرد.
ژ. به من بگو براي آخرين خمره چه خيالي در سر داري؟ همان طور كه مي بيني اين بهترين و مرغوب ترين شان است.
ل. بله! عالي است! آن را به آريالاي دي. كه توليدكننده پارچه است خواهم بخشيد.
ژ. توليدكننده پارچه؟ يعني چه؟
ل. منافع اش به او خواهد رسيد.
ژ. اما چطور؟ به خدا قسم كه نمي فهمم تو چه مي گويي؟
ل. نمي دانستي كه آقاي دي كارخانه هاي بزرگي تاسيس كرده كه با وجود تمام مزايايش براي كشور هر سال مقادير قابل توجهي ضرر مي دهد؟
ژ. خب از اين بابت متاسفم، اما چه دخلي به من دارد؟
ل. دولت به اين نتيجه رسيده است كه اگر اين شرايط ادامه يابد براي منافع آقاي دي. يا بايد به فرياد او رسيد يا آنكه مجبور مي شود كارخانه هايش را تعطيل كند.
ژ. ضرر آقاي دي چه ربطي به مرباهاي من دارد؟
ل. دولت به نتيجه رسيده است كه با گرفتن كمي مربا از تو، كمي گندم از ديگري و كمي پول از دستمزد كارگران خسارات آقاي دي قابل جبران است.
ژ. اين بي رحمي است! آقاي دي خودش بايد پاسخگوي كسب و كار و زيان هايش باشد!
ل. متوجه نيستي كه با اين كار چه خدمت بزرگي به كشور مي كني؟
ژ. منظورتان به آقاي دي است؟
ل. به كشور. آقاي دي به ما اطمينان داده است كه كسب و كار او سرانجام رونق خواهد گرفت و به اين وسيله كشور ثروتمندتر خواهد شد. اين موضوع را همين ديروز در هيات دولت كه خودش يكي از اعضاي آن است، اعلام كرد.
ژ. اين فريب كاري است! سوداگري وارد كسب و كار زيان دهي شده و سرمايه اش را از دست داده؛ حالامي خواهد با گرفتن از من و همسايگانم نه تنها سرمايه اش را بازگرداند، بلكه منفعت هم ببرد و آن را به نفع كشور جا مي زند.
ل. نماينده تو قبلاتصميمات لازم را گرفته، تو اكنون كاري نداري جز آنكه شش خمره سهم مالياتش را به من بپردازي و آن وقت باقي مانده محصولات را به بهترين وجهي كه مي داني بفروشي.
ژ. كار من همين است.
ل. جاي تاسف خواهد بود كه بالاترين قيمتي را كه مي تواني وضع نكني.
ژ. تا ببينم!
ل. با قيمت بالامي تواني خيلي چيزهاي ديگري بخري.
ژ. خودم مي دانم آقا.
ل. از طرفي، قيمت مايحتاج و مواد اوليه مورد نياز تو هم طبق قانون دو برابر خواهد شد.
ژ. شك ندارم كه اينطور مي شود.
ل. بعد به گوشت، لباس، سوخت، شكر و ساير كالاهاي اين چنيني احتياج خواهي داشت كه طبعا قيمت اينها هم بالاخواهد رفت.
ژ. واقعا كه جاي تشكر دارد!
ل. چرا گله و شكايت مي كني؟ تو خودت از طريق انتخاب نماينده همين ها را برگزيده اي.
ژ. به خاطر خدا ديگر درباره نماينده حرف نزن. واقعا كه نماينده تمام عياري است براي منافع من! اما ديگر سرم كلاه نخواهد رفت. دفعه بعد يك روستايي ساده و صادق مثل خودم را انتخاب خواهم كرد.
ل. حتما! دفعه بعد هم به ژنرال راي خواهي داد.
ژ. به او راي بدهم كه مرباهايم را به آفريقايي ها و كارخانه داران ببخشد؟در انتخابات بعدي نشان مي دهم كه با چه كسي طرف است.
ل. بسيار خوب، خواهيم ديد. تا ديدار بعد. فعلاشش خمره مربايت را مي برم، تا آن طور كه دوستت، ژنرال، تعيين كرده به مصرف برسند.
منبع: دنیای اقتصاد
مترجم: مجید روئین پرویزی